مرد كوچولوي خونه ما
جيگر طلاي مامان مونا و بابا محمد ديگه حسابي مردي شده براي خودش الان يك هفتس مثل آقاها مسواكش رو ميزنه و شب بخير ميگه و ميره تو اطاقش شبا تا صبح تنها ميخوابه آفرين عزيزم 👏👏👏 آفرين پسرم 👏👏👏👏
سفر مادر و پسري
مامان مونا و دوستهاي دبيرستانش تصميم گرفتن كه سه روز با هم برن شمال، اول مامان دودل بود كه پسرگلش رو ببره يا نبره ولي با وجود اصرارهاي زياد بابا محمد و مامان فرخ كه اميرعلي رو بذار پيش ما بمونه ، مامان مونا تصميم نهاييش رو گرفت و با قندعسلش راهي سفر شد من و پسرم رفتيم تو ماشين خاله الهه ، مامان مونا تا حالا تو جاده رانندگي نكرده بود به قزوين كه رسيديم خاله الهه با زور مامان رو نشوند پشت فرمون و گفت بايد رانندگي جاده رو تجربه كني ، خلاصه از قزوين تا شفت مامان پشت فرمون نشست و ساعت ٦ رسيديم ويلاي پدر خاله الهه خيلي جاي قشنگي بود دقيقا ويلا وسط قرار گرفته بود و دو ر تا دورش شالي برنج بود كه بوي برنج آدم رو مست ميكرد جيگر طلاب مامان هم ...
شاطر
پسر دسته گل مامان امروز صبح كه از خواب بيدار شد تصميم گرفته بود شاطر بشه و تيپ شاطري هم بزنه خلاصه ما هم به حرفش گوش كرديم و تقريبا شبيه شاطر كرديمش آخه فسقل و بانمك من ، بايد تو رو خورد 😘😘😘😘😘 ...